معنی پرتک بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پرتک بزوئن
پرتک بزئن
ادامه...
پرتک بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پینک بزوئن
وصله زدن
ادامه...
وصله زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پت بزوئن
حرکت کردن، تکان خوردن
ادامه...
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پتک بزئن
نوعی گل اندود نمودن سقف، تخته ها به صورت ضربدری به سقف میخ
ادامه...
نوعی گل اندود نمودن سقف، تخته ها به صورت ضربدری به سقف میخ
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزئن
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
ادامه...
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک بزوئن
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
ادامه...
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرک بزوئن
سرکشی کردن
ادامه...
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت بزوئن
تکان دادن تن و بدن از سوی جانور یا انسان برای زدودن آب یا
ادامه...
تکان دادن تن و بدن از سوی جانور یا انسان برای زدودن آب یا
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس بزوئن
پناه گرفتن
ادامه...
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرج بزوئن
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
ادامه...
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
پروک بزئن
پلک زدن، خود را جمع کردن، سر درگریبان فرو بردن، صدای شعله
ادامه...
پلک زدن، خود را جمع کردن، سر درگریبان فرو بردن، صدای شعله
فرهنگ گویش مازندرانی
لوتک بزوئن
با نوک پا به چیزی یا کسی ضربه زدن، بی توجهی کردن
ادامه...
با نوک پا به چیزی یا کسی ضربه زدن، بی توجهی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جفتک بزوئن
لگد زدن، جفتک زدن، با دو پا لگد زدن
ادامه...
لگد زدن، جفتک زدن، با دو پا لگد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جریک بزوئن
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
ادامه...
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
پردی بزوئن
تخته کوبی و جداسازی بخشی از بام خانه به منظور تقسیم کردن
ادامه...
تخته کوبی و جداسازی بخشی از بام خانه به منظور تقسیم کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پروک بزوئن
از سرما جمع شدن
ادامه...
از سرما جمع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرزن بزوئن
الک کردن، از صافی عبور دادن
ادامه...
الک کردن، از صافی عبور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرزو بزوئن
پالودن، صاف کردن، پاک کردن ظرف، شیشه، فرش و غیره
ادامه...
پالودن، صاف کردن، پاک کردن ظرف، شیشه، فرش و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پتوک بزوئن
سرپا شاشیدن، انداختن، پرتاب کردن، پاشیده شدن چیزهای آبکی
ادامه...
سرپا شاشیدن، انداختن، پرتاب کردن، پاشیده شدن چیزهای آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پربر بزوئن
به پرواز درآمدن، پرواز کردن
ادامه...
به پرواز درآمدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرپتو بزوئن
در آب گرم فرو بردن، برای پرکدن آسان تر مرغ، آن را در آب جوش
ادامه...
در آب گرم فرو بردن، برای پرکدن آسان تر مرغ، آن را در آب جوش
فرهنگ گویش مازندرانی
پرپتی بزوئن
پرپاتی بزوئن
ادامه...
پرپاتی بزوئن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتو بزائن
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
ادامه...
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرجن بزوئن
الک کردن
ادامه...
الک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پروش بزوئن
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
ادامه...
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک بزئن
کنایه از: ادرار کردن، کنایه از: انزال
ادامه...
کنایه از: ادرار کردن، کنایه از: انزال
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتوک بزوئن
ایستاده شاشیدن، انداختن
ادامه...
ایستاده شاشیدن، انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریک بزوئن
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
ادامه...
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرت بزئن
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
ادامه...
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی